نامه ی تو چقدر زیبا بود
نامه ی تو چقدر زیبا بود
هر خطش را سه مرتبه خواندم
بعد آن را به روی یک دفتر
تا نخورده قشنگ چسباندم
نامه ی تو چقدر خوشبو بود
بوی گل های رازقی می داد
حرفهایت هنوز هم عطر پاییز عاشقی می داد
گفته بودی عجیب که دلتنگی
دل من هم برای تو تنگ است
پیش من هم غروب دلتنگ است
پیش من هم طلوع بی رنگ است
خوشم آمد چقدر دانایی
خوشم آمد چقدر دانایی
حالی از حال من نپرسیدی
ولی از پشت قاب دلتنگی
زردیم را چه زود فهمیدی
یاس زرد دو خانه آن ور تر
داشت دیشب تو را دعا می کرد
تشنه بود و نبودی و او داشت
التماس پرنده ها می کرد
گفته بودی ز دوری باران
باز هم درد مشترک داریم
تا بخواهی شقایق تشنه
گل سرخ پر از ترک داریم
دوریت کار دست من داده
فاصله میان ما کم نیست
هیچ کس روزگارو اقبالش
مثل ما بی نشان و مبهم نیست
فکرت اینجا میان گلدان است
جلوی چشم آرزو هایم
تو خودت را به جای من بگذار
تو خودت را به جای من بگذار
تو دلت سوخت من چه تنهایم
سالها می شود که با عکست
توی این شهر زندگی کردم
با یکی دو تماس کوتاهت
ماه ها رفع تشنگی کردم
ولی آخر چقدر بنشینم
نامه ای حرف روشنی چیزی
گل خشکی میان این کاغذ
که به آن وعده ای بیاویزی
بنویس از خودت از این نامه
دو سه خط مختصر فقط فهرست
فقط این بار خواهشی دارم
عکس تازه برای من بفرست
بنویس از خودت از این نامه
دو سه خط مختصر فقط فهرست
فقط این بار خواهشی دارم
عکس تازه برای من بفرست
نظرات شما عزیزان:
حسین 
ساعت13:53---24 فروردين 1392
سلام دوست عزیزوبت خوبه
به منم سربزن